Quantcast
Channel: رو‌آر(رودبار)
Viewing all 118 articles
Browse latest View live

اشعار زيبا از نيما يوشيج پدر شعر نو

$
0
0
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناس‌نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده‌است.

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آملانتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشترفتند. عالیه در این‌جا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می‌کرد که چرا درآمدی ندارد.[۱۸]او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.

نيما اگرچه پدر شعر نوست و كاري كرده كارستان در آفرينش فصلي نو و زباني تازه و قالبي بديع براي شعرا ولي اشعارش متاسفانه كمتر مورد توجه و در دهان مردم است.

نيما يوشيج شاعر ناماور مازندراني از اهالي يوش آمل ( كه طبق تقسيمات جديد كشوري توابع نور شده است)

در روستاي ييلاقي يوش چشم به جهان گشود و از كودكي به زبان فرانسه مسلط بوده ولي هيچگاه حتي تحصيل در مدرسه سن لويي آمريكاييها در تهران نيز نتوانستند روحيه روستايي او را تغيير دهند و همواره اصطلاحات بكر و بديع زبان مازني در جاي جاي اشعارش ديده مي شود.

به مناسبت سالروز تولد نيما اشعاري زيبا از او انتخاب كرده و در اين جا مي گذارم با پاره اي توضيحات در باره اصطلاحات مازني.


برف


زردها بی‌خود قرمز نشده‌ند
قرمزی رنگ نينداخته است
بی‌خودی بر ديوار .


صبح پيدا شده از آن طرف ِ کوه ِ ازاکو [1]، امّا
وازنا [2]پيدا نيست
گرته‌ی ِ روشنی ِ مرده‌ی ِ برفی همه کارش آشوب
بر سر ِ شيشه‌ی ِ هر پنجره بگرفته قرار .



وازنا پيدا نيست
من دلم سخت گرفته‌ست ازين
ميهمانخانه‌ی ِ مهمان‌کش ِ روزش تاريک
که به جان ِ هم نشناخته انداخته است :
چند تن خواب‌آلود
چند تن ناهموار
چند تن نا‌هشيار .

پابرگ‌ها :
[1]ازاکو : آزادکوه . نام ِ کوهی است در مازندران . ( مجموعه‌ی ِ طاهباز ؛ واژه‌نامه‌ی ِ طبری ، ص 605 . ) . در دو مأخذ ِ ديگر نيز توضيحی بيش از همين مختصر نيامده .
در مجموعه‌ی اشعار ( جنّتی ) ، « ازاگو » آمده ، و در دو مأخذ ِ ديگر به کاف : ازاکو ؛ و گويا همين درست باشد ، يا درست‌تر . « کو » بايد کوتاه‌شده‌ی ِ « کوه » باشد .
[2]نام دهکده‌ای است در مازندران ( جنّتی ، ص 248 ) .
نام ِ کوهی است در يوش ؛ رو در روی ِ خانه‌ی ِ نيما . گويند هرگاه ابر آن را بپوشاند ، در قشلاق بارندگی است . ( ماخ‌اولا ، ص 78 ) ( مجموعه‌ی ِ طاهباز ، ص 608 )


و اما توضيحات بنده:

اين شعر را فرهاد بزرگ خواننده مشهور پاپ - كه خدا رحمتش كند - خوانده اما من تا همين اواخر فكر مي كردم كه اين يه شعر ترجمه اي باشه و وقتي فهميدم كه اين شعر نيماست بسيار خوشحال شدم.


و اما در مورد معني ازاكو ، كو همان كوه است در مازندراني و كوهها را به تخفيف كو مي نامند.مثل دماون كو به معني كوه دماوند.

 و اما شعر دوم

« ری را »

« ری را » ... صدا می‌آيد امشب
از پشت ِ « کاچ »[1]که بند آب [2]
برق ِ سياه‌تابش ، تصويری از خراب
در چشم می‌کشاند .
گويا کسی‌ست که می‌خواند ...


امّا صدای ِ آدمی اين نيست .
با نظم ِ هوش‌ربايی من
آوازهای ِ آدميان را شنيده‌ام
در گردش ِ شبانی سنگين ؛
ز اندوه‌های ِ من ،
سنگين‌تر .
و آوازهای ِ آدميان را يکسر
من دارم از بر .


يک‌شب درون ِ قايق دلتنگ ،
خواندند آنچنان ؛
که من هنوز هيبت ِ دريا را ،
در خواب می‌بينم .


« ری را » . « ری را » ...
دارد هوا که بخواند ، [3]
در اين شب ِ سيا .
او نيست با خودش ،
او رفته با صدايش امّا ؛
خواندن نمی‌تواند .

[1]کاچ : قطعه‌ی ِ کوچک ِ جنگل در ميان ِ مزارع [ يادداشت ِ ابوالقاسم جنّتی . مجموعه‌ی ِ اشعار ، ص ‌336 ]
[2]به دو صورت می‌توان خواند : بند‌آب / بند ِ آب . چون نمی‌توانم مطمئن باشم که نيما به چه صورت می‌خوانده ، نشانه‌ی ِ اضافه نياوردم . به ديکلمه‌ی ِ شاملو هم متأسّفانه دسترسی ندارم ( قرار بوده دوستی سی‌دی ِ آن را برايم بياورد ، که هنوز نياورده . به حافظه هم اعتمادی نيست ؛ اگرچه ) ، فکر می‌کنم شاملو « بند ِ آب » خوانده .
[3]در کتاب ِ « از نيما تا بعد » ( مجموعه‌ای از اشعار ِ نيمايی ، به انتخاب ِ فروغ ، ص 34 ) : دارد هوای ِ آن که بخواند .

واما توضيحات بنده:

در مورد اولي و دومين كلمه متاسفانه حتي شاملوي بزرگ هم در ديكلمه اش به اشتباه اين دو كلمه را كاج و بند ِ آب خوانده كه صحيح نيست و تنها ما مازني ها بهتر از همه معني اين دو كلمه را مي دانيم.

و اما كاچ و نه كاج به معني جنگل و بيشه زارها و تپه هايي است كه در ميان مزارع كشاورزي از كل جنگلهاي عظيم مازندران باقي مانده و معمولا به عنوان استراحتگاه، محل دپوي علوفه و گاها گذران تعطيلات و سيزده بدر از آن استفاده مي شود.گاها اين كاچ ها با توجه به نوع درخت خاصي كه در آن فراوانتر بوده نامگذاري شده اند مثل هلي كاچ  و تنگوشتنه كاچ به معناي كاچي كه در آن گوجه سبز و تمشك به وفور يافت مي شود.

و اما بنداب و نه بند ِ آب   به معني آب بندان و نوعي درياچه مصنوعي كوچكيست كه آب براي كشاورزي در آن ذخيره ميگردد و به دليل فراواني آب عمدتا تبديل به زيستگاهي براي ماهيان و پرندگان مهاجر مي شده است.



توضيحا در تاريخ بيست آبان نودويك پسر گرامي نيما يوشيج- شراگيم يوشيج - در تماس تلفني از واشنگتن به برنامه هزار و يك شب كانال چهار همين موارد را گوشزد شدند و همچنين درباره شعري كه در زير مي آيد نيز گفتند: كه اين شعر به هيچ وجه عاشقانه نيست و درباره برادر نيما - بن لاد - كه جزء 53 نفري بود كه از ايران به روسيه گريختند بوده ، سروده شده است.


داروگ

خشک آمد کشتگاه ِ من
در جوار ِ کشت ِ همسايه .
گرچه می‌گويند : « می‌گريند روی ِ ساحل ِ نزديک
سوکواران در ميان ِ سوکواران . »
قاصد ِ روزان ِ ابری ، داروگ ! [1]کی می‌رسد باران ؟


بر بساطی که بساطی نيست ،
در درون ِ کومه‌ی ِ تاريک ِ من که ذرّه‌ای با آن نشاطی نيست
و جدار ِ دنده‌های ِ نی به ديوار ِ اتاقم دارد از خشکيش می‌ترکد
- چون دل ِ ياران که در هجران ِ ياران –
قاصد ِ روزان ِ ابری ، داروگ ! کی می‌رسد باران ؟


&
مجموعه‌ی ِ اشعار ِ نيما يوشيج . ابوالقاسم جنّتی عطائی . ص 327 .
مجموعه‌ی ِ کامل ِ اشعار ِ نيما يوشيج . سيروس طاهباز ، ص 504 .

شعر در هيچ‌يک از دو مجموعه ، تاريخ ندارد ؛ امّا در مجموعه‌ی ِ طاهباز – که اشعار به ترتيب ِ تاريخ ِ سرايش آمده – در ميان ِ اشعار ِ سال ِ 1331 قرار گرفته است .
دو اختلاف ِ نگارشی : در مجموعه‌ی ِ طاهباز ، « سوگواران » و « اطاقم» آمده ، که به خودی ِ خود چندان اهميّتی ندارد ، امّا اگر وجه ِ دقيق ِ نگارش ِ نيما را می‌دانستيم ، بهتر بود !


?
[1]قورباغه‌ی ِ درختی . گويند چون داروگ بخواند نشان ِ روز ِ بارانی است . ( يادداشت ِ ابوالقاسم جنّتی ؛ مجموعه‌ی ِ اشعار ، ص 327 . )

توضيحات اضافه بنده:

داروگ يا وگ دار نوعي قورباغه كوچك سبز به اندازه بند انگشت است كه معمولا در روزهاي باراني و قبل از آن پيدا مي شود و از درختان بالا مي رود.

ترا من چشم در راهم

ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
 
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.

و اما مهمترين اشعار نيما افسانه ، ققنوس ، غراب

شعر بلند افسانه و چند شعر ديگر در ردامه مطلب مي آيد.


شعر

$
0
0
دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند.
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب‌ها را گواراتر کند؟



تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه‌ها و دریاها را گریستم
ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــ
حضورت بهشتی‌ست
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.



و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود

نجس ترين چيز در اين دنياي خاکي&ابزار شیطان&تنهام بذار

$
0
0

تنهام بذار ..........

 

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره...

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه...

صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده ...

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره ...

که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته...

زن : عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست ...

من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم...

زود بر می گردم پیشت عشق من

دوست دارم خیلی زیاد....

مرد که خیلی تعجب کرده بود

میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی ...

هی خانوووم ، تنهااااام بزار ، بهم دست نزن...

من ازدواج کردم...

خداییی بعضی از کلمه ها ارزشون از همه چی بیشتره


==============================
================

 

ابزار شیطان

 

 

 

می گویند روزی شیطان تصمیم گرفت از کار خود دست بکشد.بنابراین اعلام کرد که می خواهد ابزارش را با قیمت مناسب به فروش بگذارد.

پس وسایل کارش را به نمایش گذاشت.

که شامل خودپسندی،نفرت،خشم،ترس و حسادت وقدرت طلبی و غیره می شد.

اما یکی از این ابزارها بسیار کهنه و کار کرده به نظر می رسید وشیطان حاضر نبود آن را به قیمت ارزان بفروشد.

کسی از او پرسید:«این  وسیله گران قیمت چیست؟»

شیطان گفت:«این نومیدی وافسردگی است.»

آن شخص پرسید:«پس چرا این قدر گران است؟»

شیطان گفت:«زیرا این وسیله از بقیه ابزارم موثرتر است.هر گاه سایر وسایلم بی اثر شوند تنها با این وسیله  می توانم قلب انسانها را بگشایم و کارم را انجام دهم.اگر بتوانم کسی را وادار کنم که احساس یِأس ونومیدی کند می توانم هرچه می خواهم با او بکنم.من این وسیله را روی تمام انسانها امتحان کرده ام وبه همین دلیل کهنه وگران است.»

==============================================================

بنظر شما نجس ترين چيز در اين دنياي خاکي چيست؟؟؟

 

گويند روزي پادشاهي اين سوال برايش پيش مي آيد و مي خواهد بداند که نجس ترين چيزها در دنياي خاکي چيست؟ براي همين کار، وزيرش را مامور مي کند که برود و اين نجس ترين نجس ترينها را پيدا کند و در صورتي که آنرا پيدا کند و يا هر کسي که بداند، تمام تخت و تاجش را به او بدهد. وزير هم عازم سفر مي شود و پس از يکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به اين نتيجه رسيد که با توجه به حرفها و صحبتهاي مردم بايد پاسخ همين مدفوع آدميزاد اشرف باشد و عازم ديار خود مي شود. در نزديکي هاي شهر چوپاني را مي بيند و به خود مي گويد بگذار از او هم سوال کنم شايد جواب تازه اي داشت بعد از صحبت با چوپان او به وزير مي گويد من جواب را مي دانم اما يک شرط دارد و وزير نشنيده شرط را مي پذيرد. چوپان هم مي گويد تو بايد مدفوع خودت را بخوري وزير آنچنان عصباني مي شود که مي خواهد چوپان را بکشد ولي چوپان به او مي گويد تو مي تواني من را بکشي اما مطمئن باش پاسخي که پيدا کرده اي غلط است، تو اينکار را بکن اگر جواب قانع کننده اي نشنيدي من را بکش.

 

خلاصه وزير به خاطر رسيدن به تاج و تخت هم که شده قبول مي کند و آن کار را (اسمشو نبر را) انجام مي دهد سپس چوپان به او مي گويد کثيف ترين و نجس ترين چيزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدي آنچه را فکر مي کردي نجس ترين است بخوري

انـسان‌های خوب بی‌شـمارند ...!

$
0
0

سلام دوستان من ...

وقتی صبح‌ها از خانه خارج می‌شویم تا شب که به خانه برمی‌گردیم، به ندرت کسی را می‌بینیم که لبخندی به لب داشته باشد و یا در نگاهش برق امید و شادی بدرخشد. کسانی که وقتی نگاهشان را به نگاهت می‌دوزند به جای آن که با دستپاچگی نگاهشان را برگردانند به رویت لبخند می‌زنند! آنقدر زیبا لبخند می‌زنند که طرح زیبای لبخندشان روزها و یا حتی ماه‌ها در ذهنت باقی می‌ماند.

همان‌هایی را می‌گویم که برای شروع صحبت همیشه پیشقدم می‌شوند، از دولت، سیاست و اقتصاد نمی‌گویند... از حرفه‌شان برایت می‌گویند، از برنامه‌هایی که در سر دارند، از لذت‌هایی که از زندگی برده‌اند...! دیری نمی‌گذرد که وجودت را سرشار از انرژی می‌کنند!

شاید بگویید:
"اوه آرش، کمی آرام‌تر...! واقعا این انسان‌ها را دیده‌ای؟ آیا کمی رویاپردازی نمی‌کنی؟!"

نه... گمان نمی‌کنم. من این انسان‌ها را دیده‌ام... مطمئنم شما هم آن‌ها را دیده‌اید... اما چرا به ندرت!؟

شاید به این خاطر باشد که ما عادت کرده‌ایم به دلیل بدی‌ها و جنایت‌های عده‌ای از انسان‌ها به همه‌ی آن‌ها بدبین باشیم!

حتما با خود می‌گویید: "خب بعضی از انسان‌ها کارهای بسیار بدی انجام می‌دهند و من برای محافظت از خانواده و کسانی که دوستشان دارم باید به انسان‌ها بدبین باشم."

حرفتان را قبول دارم... اما ما آنقدر به انسان‌های اطرافمان بدبین شده‌ایم که یک لبخند ساده را به هزار جور چیزهای بد تعبیر می‌کنیم! در کمال بی‌انصافی درمورد انسان‌ها قضاوت می‌کنیم! متوجه نیستیم که انسان‌های بسیار خوبی در اطراف ما هستند که بدبینی در مورد آن‌ها بی‌انصافیست...

دلیل این بدبینی هم این است که ما هر روز توسط رسانه‌های خبری بمباران اطلاعاتی می‌شویم که اکثراً درباره‌ی بدی‌ها و جنایت‌های بشر است!!!

اصلا نمی‌خواهم بگویم که رسانه‌ها کار اشتباهی انجام می‌دهند، و یا می‌توانیم جنایت‌ها را نادیده بگیریم. این به دور از انسانیت است...

بی‌غمی عیب بزرگی‌ست!

شاد بودن هنر است
شاد کردن هنریست والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چون یک شکلک بی‌جان، شب و روز
بی‌خبر از هم، خندان باشیم!
بی‌غمی، عیب بزرگی‌ست،
که دور از ما باد!


"ژاله اصفهانی"


درسته بعضی از انسان‌ها کارهای بد و وحشتناکی می‌کنند... اما آیا واقعا تا این اندازه گسترده‌اند؟

چرا بدی‌ها و جنایت‌ها انقدر در ذهن انسان‌ها بزرگ شده‌ است که باور کرده‌اند همه‌ی زندگی همین است؟!
چون به نسبت خیلی اندک‌اند! چون انحراف از معیارند...
صحبت‌هایم کمی عجیب است، نه؟!

لئوبوسکالیا در کتاب زیبایش به نام "زندگی، عشق و دیگر هیچ"می‌نویسد:

این بدی‌های بشر است که خوراک رسانه‌های خبری‌ست، از خوبی‌های او حرفی نیست! اگر جمعیت جهان را در نظر بگیریم، تعداد سرقت‌ها و تجاوزها به نسبت زیاد نیست. اما وقتی جنایتی رخ می‌دهد، ما حتما خبردار می‌شویم، نه به این خاطر که صرفا خبر است، بلکه به این دلیل که باعث فروش روزنامه می‌شود. مردم از اخبار پر سروصدا خوششان می‌آید! و شر و بدی‌ها را بزرگ می‌کنند!
اما چرا از خوبی‌های انسان در رسانه‌ها به نسبت خبری نیست؟! نه این که وجود ندارند، بی‌شمار اتفاق‌های خوب در جهان می‌افتد، بی‌شمار عشق، بی‌شمار محبت، بی‌شمار انسانیت... چرا آن‌ها را در رسانه‌ها بازگو نمی‌کنند؟
چون معیارند، چون اکثریت‌اند... دلیلی ندارد بازگو کنند...

به عنوان مثال حامیان محیط زیست را درنظر بگیرید:
در رسانه‌ها هیچ خبری از اقدامات خوب آن‌ها نیست، مثلا نمی‌گویند: "حامیان محیط زیست، یک جنگل را از نابودی نجات دادند."
خیلی کم پیش می‌آید همچین خبری را مطرح کنند. اگر هم راهی در رسانه‌ها پیدا کنند این خبر را مطرح می‌کنند:
"جنگلی در آتش سوخت و عصبانیت و اعتراض حامیان محیط زیست را برانگیخت!"
می‌بینید...! این نوع خبر است که برای مردم جالب است...

اینکه انسان‌ها و رسانه‌ها توجه ویژه‌ای به حوادث ناگوار دارند کاملا طبیعی‌ست. و حتی به نظر من این توجه بسیار هم لازم است! اما مشکل از آنجایی شروع می‌شود که ذهن انسان‌ها فریب توجه بیش از حدشان را می‌خورد!

وقتی انسان به این شکل بر جنایت‌ها تمرکز می‌کند، طبیعی است که خوبی‌ها با اینکه اکثریت‌اند به کنار می‌روند. چون انسان روی هر چیزی تمرکز کند آن را بزرگ و بزرگ‌تر تصور می‌کند و متاسفانه به جایی می‌رسد که ناخودآگاه ذهنش دیگر متوجه خوبی‌ها و زیبایی‌ها نمی‌شود. آنقدر خبرهای بد شنیده‌ است که حتی به عشق و زیبایی‌، حتی به یک لبخند هم شک می‌کند!

به نظر من انسان‌ها به کمک رسانه‌های خبری حصاری دور زندگی خود می‌کشند و تمام بدی‌ها و جنایت‌های بشر را در آن جای می‌دهند! و در نهایت در این حصار افسرده شده و باورشان را نسبت به عشق و زندگی از دست می‌دهند.

آرزوی من این است که ما علاوه بر اینکه آگاهی از حوادث ناگوار را امری لازم در زندگی می‌دانیم، عشق و زیبایی‌های زندگی را نیز فراموش نکنیم. و از آن مهم‌تر، باورهای زیبایمان را تسلیم رسانه‌های خبری نکنیم... در عین حال که می‌دانیم بدی هم هست باورمان را نسبت به عشق و مهربانی از دست ندهیم.

من هنوز باور دارم که:
بیشتر انسان‌ها مثل خود ما هستند، به دیگران آسیب نمی‌رسانند، دزدی نمی‌کنند، می‌توان به آن‌ها اعتماد کرد، اغلبشان دلشوره دارند! مهربان‌اند، و رفتارشان دوستانه است...

برگرفته از نوشته "آرش غمخواری"در وبسایت "لبخند زندگی"

چگـونه فراتـر از خـود زنـدگی کنیـم ؟

$
0
0
چگـونه فراتـر از خـود زنـدگی کنیـم ؟

اخیراً خیلی به موضوع خودخواهی فکر کردیم. شاید چون این موضوعی است که خیلی از ما با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. مطمئن هستیم که این سوال، سوال خیلی از ماست، "آیا خودخواه بودن تمایل ذاتی انسان است؟"ممکن است بگویید که سیستم اقتصادی ما به طمع و خودهواهی پاداش می‌دهد و اینکه باوجوداینکه اولویت دادن به دیگران احساس خوبی به آدم می بخشد، اکثر ما علایق و تمایلات شخصی‌مان را در اولویت قرار می‌دهیم و در سطحی ابتدایی‌تر، اینکه زندگی روزمره‌مان را می‌سازیم، میزان خودخواهی ما را تعیین می‌کند.

آیا فقط به خودمان فکر می‌کنیم یا برای دیگران هم دغدغه‌هایی داریم؟ آیا شرایطی هست که نگران خودمان، سود و زیان شخصی خود و لذت‌ها و تمایلاتمان باشیم درست باشد؟ بهترین تعادل در این زمینه چیست؟ همانطور که می‌بینید، می‌دانیم چه سوالاتی می‌توانیم بپرسیم اما پاسخ‌ها را نمی‌دانیم. در زیر ملاحظاتی در‌این‌باره مطرح شده که به نظر شما دوستان خواهد رسید :

امروز تعداد افراد خودخواه نسبت به گذشته بیشتر شده است. احتمالاً افراد بیشتری را می‌بینید که موقع عوض شدن صف به شما اجازه جلو آمدن نمی‌دهند، برای میهمانی که دعوتشان کرده‌اید با تماس یا ایمیل تشکر نمی‌کنند یا اینکه می‌خواهند همیشه مرکز توجه باشند. به نظر می‌رسد که آدمها در پیله‌ای که به دور خود تنیده‌اند زندگی می‌کنند و نمی‌دانند در دنیای اطرافشان چه می‌گذرد.

خوشبختانه برای آندسته از ما که می‌خواهیم با بهترین بودن، در زندگی خود به موفقیت دست پیدا کنیم، با اولویت دادن به علایق دیگران، می‌توانیم خودمان را از مردم دیگر متمایز کنیم.

اگر بخواهیم لیستی از صفات افراد غیرخودخواه تهیه کنیم، این صفات می‌توانند به خوبی این افراد را توصیف کنند: دوست‌داشتنی، صمیمی، قابل‌اعتماد، مهربان، باملاحظه، محترم، بخشنده و پیشقدم.

به نظر می‌رسد که همه صفات عالی به این افراد برمی‌گردد. همه آدم‌ها به صورت ذاتی می‌دانند که خودخواه نبودن و دیگرخواه بودن خیلی مهم است اما برای اینکه مطمئن شوید می‌توانید لیستی از آدم‌های دیگرخواهی که می‌شناسید تهیه کنید و ببینید آیا این صفات به آنها می‌خورد یا خیر.

با فرض اینکه دیگرخواه بودن تمایل ذاتی ماست، باید بیشتر به فکر اولویت دادن به دیگران باشیم. این هفته امتحان کرده و سعی کنید که علایق دیگران را قبل از خودتان قرار دهید. مطمئناً در روز صدها فرصت برای اینکار پیدا خواهید کرد. برای کمک چند نمونه برایتان ذکر می‌کنیم :

- اگر یکی از دوستان یا اعضای خانواده‌تان دچار مشکلی می‌شود، تلفن را برداشته، با آنها دردودل کنید و بگویید که برای کمک حاضرید.

- وقتی می‌خواهید با دیگران حرف بزنید، سعی کنید بیشتر از اینکه حرف بزنید، گوش کنید و صبر کنید تا نوبت حرف زدنتان شود.

- موقع رانندگی، با راننده‌های دیگر با ادب و احترام برخورد کنید.

- وقتی آدامس یا شکلات نعنایتان را درمی‌آورید تا بخورید، اول به اطرافیانتان تعارف کنید.

- وقتی می‌خواهید از دربی عبور کنید، لبخند بزنید، درب را باز نگه دارید و بگذارید ابتدا آنها وارد شوند.

- وقتی راه می‌روید و کسی می‌خواهد از کنارتان راه رود، بایستید و بگذارید او ابتدا رد شود.

- اگر در خانه‌ای با چند نفر دیگر زندگی می‌کنید، وسایل خود را تمیز و مرتب نگه دارید تا آنها مجبور نشوند وسایل شما را تمیز یا مرتب کنند.

- اگر در اداره‌ای کار می‌کنید، محل‌کارتان را تمیز و مرتب نگه دارید و دقت کنید که محیط کارتان به طور کل طوری باشد که برای همه همکاران و مراجعانتان خوشایند باشد.

- اگر کمی فکر کنید، خواهید دید که فرصت‌های زیادی برای دیگرخواه بودن در طول روز پیش رویتان است. این هفته سعی کنید این فرصت‌ها را پیدا کرده و از آنها برای اولویت دادن به دیگران استفاده کنید و بعد می‌توانید دیگرخواهی خود را به سطح بالاتری ببرید.



میلیون‌ها نفر در سراسر جهان به غذا، سرپناه، دسترسی به مراقبت‌های پزشکی و امنیت در برابر آزار و سوءاستفاده نیاز دارند. نعمت‌هایی که خداوند به شما عطا کرده را شمرده و شکرگزار باشید. مطمئن باشید این تلاش‌های شما دیده شده و از آنها قدردانی خواهد شد. با این روش دوستی‌های عمیق‌تری خواهید داشت، دیگران احترام بیشتری برایتان قائل شده، زندگی عشقی بهتری را تجربه خواهید کرد و احساس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت.

وقتی نیازها، امیال و علایق دیگران را بر خود مقدم بدانید، مطمئناً پاداش این دیگرخواهی خود را دریافت خواهید کرد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اگر به دیگران کمک کنید به چیزهایی که می‌خواهند برسند،
به هر چه که در زندگیتان می‌خواهید، دست پیدا خواهید کرد.

زیگ زیگلار

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

$
0
0

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

  دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

  این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

  باید آدمش پیدا شود!

 باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

 سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

 فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

 شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

 توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

 توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

 توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

 در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

 برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

 بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

 سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

 اما بگذار به سن تو برسند!

 بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 غریب است دوست داشتن.

 و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

 وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

 و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

 به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

 تقصیر از ما نیست؛

 تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

پدر ، مادر ، ما متهمیم

$
0
0

پدرمومن من ... مادر مقدس من ... نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثراخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نهمعانی الفاظ و ارکانش را می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمامنتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بستو فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی راندارم!

تو می گویی: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکنکسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه می گوید؟ فقط تمامکوشش اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی الفاظ و حروف را از مخارج اصلی اش صادرکند. اگر هنگام حرف زدن "ص"را "س"تلفظ کند حرف زدنش غلط می شود اما اگر اصلانفهمد چه حرفهایی می زند و به مخاطبش چه می گوید غلط نمی شود!

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفاتدقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی رااز شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اماخودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به اوچه می دهید؟ و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یاترس از شما هم انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمیکنید؟

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه آدمی که مایه مخصوص ضدشعور داردبدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرونش میاندازد و پرتش می کند توی بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار همچون چهارپایانزبان بسته ی نجیب بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت دردوزخ دنیا زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زنش حمالهالحطب!!!

واگر خدا ترحم کند رهایش می کند تا همچون خر خراس تمام عمر بر عادت خویش در دوارسرسام آور بلاهت دور زند و دور زند و دور زند...... و در غروب یک عمر حرکت و طیطریق در این"مذهب دوری"به همان نقطه ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تانبیند که چه می کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می سازد! و این است بنده مومنآنچه عفت و تقوی می گویند.

کجایی پدر مومن من... مادر مقدس من... وای بر شمانمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیالتان  خدای آسمان را نماز می بریدو در عمل بت های قرن را. خداوندان زمین را... 

بت هایی را که دیگر مجسمه های ساده وگنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند...

نه بزرگ!

$
0
0

خدایا میدانم که اسلام پیامبر تو با نهآغاز شد

«لا اله الا الله»

مرا ای فرستاده محمد

به اسلام آریبی ایمان گردان


فهمیدن و نفهمیدن

$
0
0

تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!!

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است كه به این مردم،

 آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!

مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

 پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

امروز گرسنگی فكر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .
برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

$
0
0

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

 پرهایش سفید می ماند

ولی قلبش سیاه میشود

 دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست

 اسراف محبت است

لئو بو سکا لیا

$
0
0

اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید...

 اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید....

 اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید...

اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید...

اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید...

اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬

مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید.

صرفا جهت اطلاع دوستان مجازی

$
0
0
چه خوب می شد اگر گاهی آدم می تونست دوستای خوب مجازی شو مثل یک عکس گل سرخ، مثل یک آهنگ قشنگ، مثل یک کتاب عالی، دانلود کنه، بیاره پیش خودش

فاني صرفا جهت خنده

$
0
0
 حالا اين دو روزه كه ارز و سكه كشيده پايين اونم با يه حرفو نا با علم و كار خاص و معلوم نيست چي پيش مياد پس ب .. اشيد به اين اقتصاد و بخنديد

وقتی خانمت خیلی منطقی ازت می پرسه :
نظرت در مورد قیافه فلان دختر چیه؟
تو نباید منطقی نظر بدی، باید ... به طرف :))


چرا درِ یخچالو شیشه ای نمیسازن تا قبل از باز کردن بفهمیم چیز جدیدی توش نیست؟
پس این دانشمندا چه غلطی میکنن؟ :|

پ.ن:فكر جيب قشر مرفه ايراني رو كردن


اگه اسمم “مُراد” بود اونوقت زندگی بر وفق “هوشنگ”بود !


آنجلیناجولى اگر ایرانى بود در نوجوانى ازسوى دوست و آشنا

یه لقب “لب شترى” بهش داده شده و اعتماد به نفسش نابودشده بود

و الآن منشى درمانگاه بود


سلامتی اونایی که منو به خاطر خودم میخوان … نه واسه پرایدم…!


تا حالا دقت کردین چهره کسایی که تو صف دستشویی عمومی هستن چقدر جدیه ؟

پ.ن:انگار منتظر شمارش معكوس مريخ نورد ناسان

عدالت&مساوات Equality and Justice

$
0
0

خيلي جالبه كه بدونين دادن 45 تومن يارانه به يه كارگر ساختموني و يه آقا دكتر با روزانه 20 ميليون درآمد عدالت نيست ولي مساواته يعني برابري ولي برابري لزوما عدالت نيست.

عدالت                                       برابري

براي عزيز ولايي كه يهو دلم هواشو كرد

$
0
0
حالا امروز
برف است كه مي بارد
برمن
و سنگي كه نام تو برآن حك شده است.
عزيز زير باران گريه مي كنم

تا هواي چشم هايم را داشته باشي.........

قهرمان

دلم براي خنده هايت گرفته...........


متنی فوق العاده زیبا از سیمین دانشور تقدیم به تمام خانمهای عزیز ایرانی

$
0
0
باید باکره باشى، باید پاک باشى! براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو
پرده ها دریده اند !

چرایش را نمی دانى فقط می دانى قانون است، سنت است، دین است

قانون و سنت را می دانى مردان ساخته اند

اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز
مردان ساخته اند!!

من زنم ...

با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد

من زنم  و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو

می دانی؟ دردآور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی

قوسهای بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند

دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم

دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است

به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی

دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی و صبح ها از دنده
دیگری از خواب پا میشوی

تمام حرف هایت عوض میشود

دردم می آید نمی فهمی

تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است

حیف که ناموس برای تو.... است نه تفکر

حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است

من محتاج درک شدن نیستم. دردم می آید خر فرض شوم

دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری و هر بار که آزادیم را
محدود میکنی می گویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است

نسل تو هم که اصلا مسؤول خرابی هایش نبود

می دانی؟
دلم از مادر هایمان میگیرد

بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده

خیانت نمی کردند  نه برای اینکه از زندگی راضی بودند نه... خیانت هم
شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت جایش النگو
داد!

مادرم از خدا می ترسد، از لقمه ی حرام می ترسد، از همه چیز میترسد

تو هم که خوب می دانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است

دردم می آید... این را هم بخوانی میگویی اغراق است

ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد
باز هم همین را میگویی؟
ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری؟؟؟

دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند و آنهایی هم که
نیستند همه فامیلهای خودتانند
مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس

از س.ک.س با پدر راضی بود ؟؟؟

بیچاره سرخ می شود و جوابش را باور کن به خودش هم نمی دهد
دردم می آید

از این همه بی کسی دردم می آید
سیمین دانشور
(با سپاس فراوان از خانم رها آزاد در گروه سرخوشان ایرانی و تشکر
فراوانتر از خودم که پدرم در آمد تا این متن را ویرایش کنم و علامتهای

اضافیش را پاک کنم!)


پ.ن:فك كن اين تازه سيمين دانشوره

يه رمان نويس قهار

تازه شووووورش كي بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جلال  آل  احمد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

البته اضافه كنم واقعا نمي دونم اين متن حقيقتا مال سيمين خانمه يا نه
در هر صورت حتي اگه نباشه حقيقته

بهترين زيورآلات يك زن

$
0
0
بهترين زيورآلاتي كه يك زن مي تواند داشته باشد؟

لبخندش است

مژده به تنبلها-بيل گيتس

$
0
0
من از تنبلي خودم بيزارم

خوب راهي هم نبود

حالا يه چي جالب خوندم حال كردم

واين يعني هيچي بي حكمت نيست و از هر كسي ميشه بهترين بهره رو برد

بيل گيتس ميگه:

من سخت ترين كارا رو به تنبل ترين آدما ميدم

چون اونا كوتاه ترين و راحت ترين راه رو براي انجامش پيدا ميكنن.

دمت گرم بيلي

خيلي حال دادي

مرامتو................

جمله های عـالی از انـسان های عـادی

$
0
0
اگر میدانستید که افکارتان چقدر قدرتمند است، هیچگاه حتی برای یک بار دیگر هم منفی فکر نمی کردید!

کلمات بیش از آنچه که شما تصور می کنید تاثیر گذارند. همیشه پیش از صحبت کردن فکر کنید.

پ.ن:قدت ذهن انساني كه به شما داده شده دست كم نگيريد.كلمات از صخره ها هم سخت ترند.مراقب كلماتي كه در ذهن به خود مي گوييد و كلماتي كه به ديگران ميگوييد باشيد.

به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل درآیید: گذشته تان، مردم و پول.


اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده، اگر با تاخیر مستجاب کند، صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند، چیز بهتری برایتان در نظر دارد.


وقتی کسی را می بخشید، شخصی که بیشترین منفعت را می برد، خود شما هستید.

پ.ن:خدا كنه همسرم منفعت طلب باشه.

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک میریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

پ.ن:حالا اگه قدر اون چشا رو ندوني...................

دیروز چک باطله است و فردا چک وعده ای است. امروز است که تنها نقدینه شماست. آن را عاقلانه هزینه کنید ...

پ.ن: اين كشته منو.جاست تودي.

گشاده دست باش، جاري باش، كمك كن (مثل رود)


باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد)

اگركسي اشتباه كرد آن رابه پوشان (مثل شب)

وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ)

متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)

بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا )

اگر مي‌خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آينه)

روآر در ويكي پديا.افتخاري جديد

Viewing all 118 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>